سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند به ابراهیم علیه السلام وحی کرد : ای ابراهیم! من دانایم و هر دانایی را دوست دارم . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

کفش کهنه

ارسال‌کننده : محسن ظ در : 89/11/7 11:56 عصر

کفشم کهنه شده. درست است که هنوز هم می شود آن را پوشید اما من دوست دارم کفش جدیدی بخرم

کفش جدیدم زیباست باید مرتب آنرا واکس بزنم آهسته راه می روم که خراب نشود مواظب باشم آب روی آن نریزد شبها آن را بیرون نمی گذارم تا سرما آن را خرد نکند کسی اگر پا به روی آن بگذارد آن وقت ...

کفش جدیدم زیباست ولی با کفش کهنه ام در دشت می دویدم از کوه بالا میرفتم در زیر باران قدم بر می داشتم وترانه ی آسمان را گوش می کردم

کفش کهنه ام دمپایی همه در خانه بود

کفش جدیدم زیباست ولی آن کفش کهنه هم زیبایی هایی داشت

کفش جدیدم زیباست ولی...




کلمات کلیدی :

من تو را دوست دارم

ارسال‌کننده : محسن ظ در : 89/11/6 9:2 عصر

من تو را دوست دارم زیرا:

خدایی داری که هرچه دارم از اوست

شاید که بد اخلاق باشی اما گاهی لبخند می زنی

از هوای آلوده بیزاری وگلی را دوست داری

 

 




کلمات کلیدی :

درست مثل من

ارسال‌کننده : محسن ظ در : 89/11/6 9:1 عصر

درست مثل من

آسمانت گاهی صاف است گاهی ابری...

شب وروزت می گذرد...

دلت گاهی می شکند...

خدایی داری در همین نزدیکی...

آخرین لباست سپید است...

آری... درست مثل من

 

 




کلمات کلیدی :

وبلاگی دیگر

ارسال‌کننده : محسن ظ در : 89/11/6 8:59 عصر

 :وبلاگی دیگرpayepeyadeh.blogfa.com




کلمات کلیدی :

مجلس الاغها

ارسال‌کننده : محسن ظ در : 89/11/6 8:9 عصر

مجلس الاغ ها

نمی دانم چرا ضرب المثلی به اون صورت در مورد الاغها نگفته اند

راست می گویی مثلا چی می شد می گفتن الاغ به سوراخ نمی رفت جارو به دمش می بست

آره من هم دوست دارم می گفتن از الاغ لغت خورده از سایه ی... هم می ترسد

ما هم سواری می دهیم چرا نگفتن خر سواری دلا دلا نمی شود

بی خیال امید است در جلسات بعدی پیر دانا هم باشد و به صورت مفصل به این مسئله بپردازیم

بله درست می گوید بفرمایید نار خشک بشکنید

مشکی دمت گرم آوازعر عر کوه را بخوان تا مجلس تازه شود




کلمات کلیدی :

سامسونیت

ارسال‌کننده : محسن ظ در : 89/11/5 10:29 عصر

سامسونت

سامسونت من زیباست آن را با حسی عجیب در دست میگیرم سینه ام را جلو می دهم وقدم هایم را مرتب می گذارم

دیگر با صدای قناری سرم را بالا نمی گیرم

دیگر گلهای حاشیه ی خیابان را نمی بویم

دیگر با دیدن دوست قدمیم که شاید روزهاباشد اورا ندیدهباشم دست پاچه نمی شوم وبا شتاب به سوی او نمی دوم

دیگر وقتی که به خانه میرسم به سوی گلدان های خانه نمیروم

وقتی بیدار می شوم که پدرم از سر کار برگشته ودر حال انداختن سفره می باشند

لباسهایم باید اتو کرده بر سر چوب لباسی باشد

دیگر به باغ سر نمی زنم دوست ندارم دوباره دستهایم پیله ببندد ودر نظر بچه ها زشت شوم

دیگر هنوز چیزی نشده وقت ندارم وبه دیدار بی بی ام که هر روز بهش سر می زدم نمی روم

کسانی که دوستم می دارندرا فراموش کرده ام ولی می دانم که هنوز آنها با دیدنم خوشحال می شوند ومرا از یاد نبرده اند

نمی دانم چه کسانی را می بینم وچرا آنها با من هستند

سامسونت من زیباست ولی...

من دیگر خودم نیستم وبرای دیگران زندگی میکنم

دیگر نمی دانم صفحه ی دلم چه رنگی است ولی میدانم که هر روز رنگی دارد

هنوز هم دوست دارم در سحر به مادرم قبول باشه بگویم وگلدانها را آب بدهم

هنوز هم دوست دارم... ولی من برای..

سر جای اول...سامسونت من زیباست...




کلمات کلیدی : سامسونت من زیباست

<      1   2   3